پارت شیش

اما اون انقدر حالش بد بود که نمی تونست جواب بده. روی یک زانو افتاد. چیزی که میدید رو نمی تونست باور کنه. به سختی تونست دستش رو بالا بیاره و روی دکمه بذاره.
- اینجا...
آب دهنش رو قورت داد و بزور ادامه داد:
- اون دوتا مرد مردن. روی زمین افتادن. مثل مرد اول.
فریاد وحشت زده مرد رو شنید.
- چی؟!
- احتمال میدم به طلاها سرب یا سم زده باشند. میرم جلو تا با دستکش امتحان کنم.
- نه، نه. به حرف من گوش کن و هیچ حرکتی نزن.
اما باستان شناس به شدت کنجکاو شده بود و کمی غرور گرفته بودش که می دونه مشکل از چیه و جز اون صحنه های ترسناکی که اون روز دیده بود تاثیر بدی روی فکر و ذهنش گذاشته بود و نمی تونست تمرکز و فهم کافی رو داشته باشه. دستکش مخصوص رو دستش کرد و به سمت طلاها رفت.
- نگران نباشید!
- اینکار رو نکن. گوش کن به من... اینکار رو نکن. خواهش می کنم!
اون بدون توجه به التماس‌های مرد دستش رو به سمت سکه‌ها برد.
***
همه گیج و ترسیده بودن. جون چهار نفر سر این ماجرا گرفته شده بود.
- کار مسخره ای بود. آقای طبرسی خون این چهار آدم بی گناه گردن شما هست.
افرادی که دوست دار آقای طبرسی بودند گفتند:
- آقایون مگه میشد حدس زد که همچین اتفاقی افتاده؟ ما همه خطرات رو در نظر گرفتیم نه گاز سمی در اونجا قرار داشته و نه سکه ها زهر آلود بودن.
نفر بعدی گفت:
- درضمن فراموش نشه که شما هم با اینکار موافق بودید پس لطفا همه چیز رو گردن ایشون نندازید.
بحث طولانی شد. آقای طبرسی بلند شد و گفت:
- آقایون، لطفا من رو تنها بذارید. نیاز به خلوت دارم.
همه پچ پچ کنان بیرون رفتن و اون مرد روی چیزی کاه به ذهنش رسیده بود کار کرد. فرداش چند فرد مطمئن رو که با علوم غریبه آشنا بودند آورد. ماجرا رو براشون تعریف کرد و گفت:
- من حدس میزنم اون گنج طلسم شده. شما می تونید اینکار رو برای من انجام بدین؟
- ما اول باید مطمئن بشیم.
- هر راهی که به ذهنتون میاد بگین.
یکی شون که آشنایی بیشتری به علوم غریب داشت و حتی چشم سومش باز بود گفت:
- بهتر من برم بررسی کنم.
دیدگاه ها (۰)

ایران من

پارت هفت

پارت پنج

زیبایی کنار هم بودن

برده ﴾ ۴۲ part جیمین خبیث خندید و از زیره میز پاشو زد به پای...

black flower(p,286)

( گناهکار ) ۱۲۴ part جیمین با حس نفس کم آوردن همسرش برای با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط